پاسخهای آنها به کامپیوتر «جیگ-کال» (Jiig-Cal) داده شد. این کامپیوتر تمام فضای یک ساختمان را در دانشگاه ادینبورگ انگلیس پر کرده بود و میگفتند با بررسیهایش شغل مناسب دانشآموزان را پیشگویی خواهد کرد.
نتیجه بررسیهای جیگ-کال در کلاس درسهای سراسر کشور، هیجانی هیستریک و به عبارتی اعصاب خردکن راه انداخت.
بسیاری از دانشآموزان رویای ورود به هالیوود و فوتبالیست شدن را در سر میپروراندند، اما کامپیوتر پیشبینی کرده بود آنها سازنده کلاهگیس یا نگهبان فانوس دریایی میشوند.
اما آن پرسشنامه و پیشگوییهای تقریباً عجیب و غریب کامپیوتر، هنوز یکی از خاطرههای به یادماندنی آن دانشآموزان به شمار میآید؛ خاطره دوران بچگی حدود 4 میلیون دانشآموز در سراسر اسکاتلند، انگلیس و ولز که به این پرسشنامه پاسخ داده بودند. آن موقعها کامپیوتر فقط در فیلمهای علمی- تخیلی به چشم میخورد.
سیستم جیگکال، که مخفف انگلیسی« آموزش کامپیوتری تولید کننده اطلاعات و ایدههای کاری» است، ساخته ذهن خلاق «جیم کلاس»، روان شناس مسائل کاری و استاد دانشگاه بود.
او، یکی از پرچمداران بسیار مشتاق فناوری کامپیوتر، معتقد بود که میتواند به کمک این فناوری به دانشآموزان پیشنهادها و راهنماییهای شغلی بهتر و پیشرفتهتری در مقایسه با آنچه مدرسهها ارائه میکردند؛ بدهد. در آن روزها کل پیشنهاد شغلی به بچهها 30 دقیقه گفتوگو با یک کارمند مسائل کاری و مشاغل، آن هم درست پیش از اتمام مدرسه بود که بیشترش صرف متقاعد کردن نوجوانها میشد؛
متقاعد کردنشان به این که رویای فضانورد شدن یا هنرپیشه شدن، بیشتر چیزی فانتزی است.
او چندین سال را صرف کامل کردن سیستمش کرد تا نوجوانهایی که میخواستند یک ابر کامپیوتر، آیندهشان را پیشگویی کند، شوکه نشوند. به اولین گروه دانشآموزان یک مداد و یک برگه 4 A با پرسشهای چهار جوابی داده شد. از آنها در باره علاقه، استعدادها، چهچیزهایی را دوست دارند ، از چه چیزهایی متنفرند، این که چهقدر از کار کردن در محیط باز خوششان میآید، گرما را بیشتر دوست دارند یا سرما، از بچهها، حیوان ها و یا
کثیف شدن خوششان میآید و...سؤال شده بود.
پاسخهای آنها حسابی مهر و موم و به دانشگاه برده شد. آنجا، پاسخها را به کامپیوتر دادند، البته به کمک یک کارتخوان اُپتیکال که جای علامت مدادها را میتوانست تشخیص دهد.
بعد کامپیوتر تمام عملیات ریاضی را بین پاسخهای دانشآموزان و کل پایگاه «داده»هایش در باره شغلهای مختلف انجام داد و نتیجه را روی کاغذهای نقطه ماتریکسی کامپیوتری با آن خطهای سبز و سفید چاپ کرد.آقای کلاس میگوید: «این کامپیوتر خیلی بزرگ بود، آن موقع عصر فناوری کامپیوترهای غولپیکر بود، نه این میکروکامپیوترهای رومیزی که امروزه همه با آنها آشنایند.کامپیوتر مورد نظر برای خودش یک ساختمان مخصوص با دستگاه تهویه هوا داشت و یک تیم از اپراتورهای کامپیوتر ویژه و آموزش دیده با آن کار میکردند.»
نتیجه پیشگویی کامپیوتر تا چند هفته به مدرسهها فرستاده نشد تا با معلمها و کل مسئولان در باره نتیجهها صحبت شود و پیشنهادهای لازم را برای کنار آمدن نوجوانها با نتیجهها به معلمها ارائه کنند. در حالی که در پاکتهای مهروموم شده بعضیها، خبر دکتر، وکیل و دانشمند شدنشان نوشته شده بود، بقیه خیلی هم خوششانس نبودند.کامپیوتر برای این دسته پیشگوییهایی مثل مدیریت کفن و دفن یا ساختن کلاهگیس و شغلهایی را کرده بود که یک نوجوان شاید خیلی نپسندد.
کلاس میگوید: «گاهی ممکن است دانشآموز نسبت به چنین شغلهایی واکنش منفی نشان دهد، اما یکی از اصول توصیه شغلی گسترده کردن افق دید و تفکر دانشآموز است. آن موقع بعضیها با دیدن این که در آینده صاحب شرکت و مدیر کفن و دفن میشوند، شاید خیلی ناراحت شدند، اما الان این کار را انجام میدهند و راضی و موفقاند.»
او اعلام کرد که دخترش هم یکی از دانشآموزان شرکتکننده در طرح بوده و معلم شده است. طبق نتیجه یک پژوهش، 70درصد دانشآموزان سراغ شغلهایی رفتند که کامپیوتر برایشان پیشبینی کرده بود.